آنوشا در سومین عروسی زندگیش
13 شهریور عروسی پسر عموم بود شب قبلش تا صبح دخترک گریه گرد جون سرما خورده بود و بینیش کیپ بود همش روی سینه مامان و بابا خوابید و نزاشت ما بخوابیم و بی خوابی باعث سردردم شده بود بالاخره صبح شد و بعد از صبحانه رفتیم خونه مامان پروین اینا تا من و خاله نازی و نیلو و بهرخ جون بریم آرایشگاه نهارت و دادم و رفتیم حسابی بابا مجید و اذیت کرده بودی و تو بغلش راهت برده بود تا نیم ساعت بخوابی وقتی برگشتم حاضر شدیم و تو هم حاضر کردم و برات لاک زدم و به همراه دایی و بهرخ جون و آرش و نیما رفتیم آتلیه و یه سری عکس انداختیم ولی زیاد همکاری نکردی و بی حوصله بوی و راهی رودهن شدیم توی راه خوابیدی از وقتی رسیدیم اون وسط رقصیدی و شیطونی کردی و خیلی هم علاقه داشتی ...